black flower(p,314)

black flower(p,314)


جونگکوک: چی...؟ نه تهیونگ....
جونگکوک در حالیکه سعی میکرد جلوی خندش رو بگیره گفت .

تهیونگ صدای جونگ کوک رو شنید و بینی دکمه ایش رو از عصبانیت چین انداخت.

تهیونگ: تا یک ساعت دیگه اینجا باش من بیشتر از اون امگای پیر بهت احتیاج دارم فراموش که نکردی خودت یه جئون کوچولو تو شکمم گذاشتی وظیفه داری ازم مراقبت کنی.

با خشم به جونگ کوک پرید و تماس رو قطع کرد.

هیچول بطری سوجو رو برداشت و شات جونگ کوک رو پر از مایع تلخ و بی رنگ کرد.

هیچول: جفتت بود؟

جونگ کوک سرش رو تکون داد و هاج و واج به موبایلش نگاه کرد.

درسته تهیونگ شخصیت عجیب و غریب و پیچیده ای داشت اما تا حالا از این رفتارها ازش ندیده بود.

هیچول: نمی دونم از اینکه مثل بقیه امگاها و آلفاها شنوایم قویه خوشحال باشم یا نه ناراحت اما انگار از من زیاد خوشش نمی اومد.

هیچول گفت و یه نفس شات مشروبش رو سر کشید.

جونگکوک: یعنی چه اتفاقی براش افتاده؟ هیونگ به محض اینکه اسم تو رو شنید عصبانی شد.

جونگ کوک با حیرت گفت و یه پوزخند رو لبای هیچول ایجاد شد.

هیچول: جونگ کوکا مغز تو به کار بنداز ... دلیل اعصبانیتش کاملا مشخصه

جونگ کوک نگاهی به امگای مقابلش انداخت و دست به سینه شد.

جونگکوک: منظورت چیه؟

هیچول خندید و بطری سوجو رو تو دستش تکون داد.

هیچول: فکر کنم تو هم مثل اون دوستت کیم جونگین احمق شده باشی.....

بطرى الکل رو روی میز گذاشت و ادامه داد.

هیچول: جفتت به من حسودی کرده همین.

جونگ کوک سرش رو به چپ و راست تکون داد.
دیدگاه ها (۰)

black flower(p,315)

black flower(p,316)

black flower(p,313)

black flower(p,312)

black flower(p,257)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط